بدان که این سوره هشتاد و هشت آیت است و هفتصد و سى و دو کلمه و سه هزار و شصت و هفت حرف، جمله به مکه فرو آمد از آسمان و مکى شمرند، و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر دو آیت: یکى إنْ یوحى‏ إلی إلا أنما أنا نذیر مبین معنى نذرات درین آیت منسوخ است بآیت سیف، دیگر آیت و لتعْلمن نبأه بعْد حین منسوخ است بآیت سیف. سعید مسیب گفت: بلغنى انه ما من عبد یقرأ ص کل لیلة الا اهتز له العرش.


قوله تعالى: «ص» مفسران را درین حرف قولهاست مختلف ابن عباس گفت و ضحاک: «ص» اى صدق الله و صدق محمد. باین قول «و الْقرْآن ذی الذکْر» قسم است و جواب قسم فرا پیش داشته میگوید: باین قرآن بزرگوار با شرف با بیان که الله راست گفت و محمد راست گفت. و گفته‏اند: در آسمان بحرى است که عرش الله بران بحر است و «ص» نام آن بحر است. و قیل: هو اسم من أسماء الله. و قیل: هو اسم للقرآن. و قیل: هو اسم للسورة. و در شواذ خوانده‏اند: «صاد» بفتح دال، یعنى اقرأ صاد و بکسر دال خوانده‏اند فیکون مشتقا من المصاداة و هى الملاینة و المساهلة، باین قول معنى آنست که: اى محمد رفق بکار دار و سهل فراگیر، همانست که جاى دیگر فرمود: «خذ الْعفْو». و قیل: هى المعارضة، اى عارض القرآن بعملک و کل شأنک.


«و الْقرْآن ذی الذکْر» اى ذى الشرف و الصیت، کقوله: «و إنه لذکْر لک و لقوْمک». و شرفه انه لیس بمخلوق و قال ابن عباس و مقاتل: «ذی الذکْر» اى ذى البیان. و قیل: «ذی الذکْر» اى فیه ذکر الاولین و نبأ الآخرین. و در جواب قسم علماى تفسیر مختلف‏اند، قومى گفتند: جواب قسم «کمْ أهْلکْنا» است، و تقدیره: لکم اهلکنا، فخذف اللام لتطاول الکلام، کقوله فى سورة الشمس: «قدْ أفْلح» تقدیره لقد افلح، لکن لما حیل بین القسم و المقسم علیه حذف اللام فکذلک هاهنا. و گفته‏اند: جواب قسم در آخر سوره است: إن ذلک لحق تخاصم أهْل النار و قیل: ان هذا لرزقنا.


و قیل: جوابه: «إنْ کل إلا کذب الرسل» کقوله: تالله إنْ کنا و کقوله فى: و السماء و الطارق و إنْ کل نفْس. و قال النحاس: جواب القسم محذوف. و قیل: «بل الذین کفروا» حل محل الجواب، تقدیره: و القرآن ذى الذکر ما آمن بک قومک و ما الامر کما یقول هولاء الکفار.


«بل الذین کفروا فی عزة و شقاق» رب العزة سوگند یاد میکند بصاد و بقرآن که این قوم تو نگرویدند بتو و نه چنانست که ایشان گفتند که تو دروغ زنى و سخن دروغ آوردى، بلکه ایشان در ستیزاند و در عداوت ظاهر و از راه صواب برگشته و از حق روى گردانیده. «فی عزة» اى فى انفة من الانقیاد للحق و فى تکبر عن قبول الحق، «و شقاق» اى خلاف و عداوة، و منه قیل للعصیان: شق العصا.


قوله: کمْ أهْلکْنا منْ قبْلهمْ اى من قبل قریش، «منْ قرْن» یعنى من الامم الخالیة، و القرن اسم لاهل کل عصر. و قیل: هو اسم للزمان، و تقدیره: من اهل قرن و هو ثلاثون سنة، و قیل: ستون. و قیل: ثمانون. و قیل: مائة. و قیل: مائة و عشرون


«فنادوْا» اى استغاثوا و رفعوا اصواتهم بالویل عند نزول العذاب و حلول النقمة «و لات» بمعنى لیس بلغة اهل الیمن. قال الشاعر:


طلبوا صلحنا ولات اوان


فاجبنا ان لیس حین بقاء

و نصب «حین» لان معنى لات لیس فنصب بلات کما ینصب بلیس، اى لیس الحین حین مناص. و یجوز «و لات حین» برفع النون على انه اسم لیس و خبره محذوف اى لیس حین مناص لهم. و الکسر شاذ شبیه بالخطاء عند البصریین و لم یروه سیبویه و الخلیل و الذى علیه العمل النصب و الرفع. و قال الاخفش: ان «لات حین مناص» نصبها بلا، کما تقول: لا رجل فى الدار، و دخلت التاء للتأنیث. و قیل: هى «لا» زیدت فیها التاء کقولهم: رب و ربت، و ثم و ثمت. و قیل: التاء یلحق بحین کقول الشاعر:


العاطفون تحین ما من عاطف


و المطعمون زمان ما من مطعم

و «المناص» مصدر ناص، ینوص، نوصا و مناصا، و هو الفرار و الهرب، ابن عباس گفت: کافران در حرب بوقت عزیمت با یکدیگر میگفتند: مناصا، اى اهربوا و خذوا حذرکم. روز بدر بوقت نزول عذاب همچنین گفتند: مناصا بگریزید و حذر کنید.


رب العالمین بجواب ایشان فرمود: لات حین مناص نه جاى این سخن است و نه وقت گریز.


«و عجبوا أنْ جاءهمْ» اى من ان جاءهم، «منْذر منْهمْ» اى رسول من انفسهم و نسبهم، یعنى محمدا علیه الصلاة و السلام، استبعدوا ان یکون النبى من البشر.


«و قال الْکافرون هذا ساحر کذاب» یسحر اعیننا فى اظهار المعجزات، «کذاب» یکذب على الله انه رسوله.


«أ جعل الْآلهة إلها واحدا» معنى «جعل» هاهنا سمى و حکم. «إن هذا لشیْ‏ء عجاب» اى عجیب فى النهایة و کیف یسع الخلق کلهم اله واحد! العجیب و العجاب واحد، یقال: رجل کریم و کرام، و طویل و طوال، و عریض و عراض، و جمیل و جمال، و قریب و قراب، و کبیر و کبار، و قد یشدد للمبالغة فیقال: جمال و حسان و کبار، و منه قوله: و مکروا مکْرا کبارا.


سبب نزول این آیت آن بود که چون عمر خطاب باسلام درآمد مسلمانان شاد شدند و کافران بغایت اندوهگن و غمگین گشتند و کار بریشان سخت شد و دشوار، تا ولید مغیره که مهتر و پیر ایشان بود فرا صنادید و اشراف قریش گفت، و کانوا خمسة عشر رجلا: بر بو طالب روید و او را گوئید: انت شیخنا و کبیرنا و قد علمت ما فعل هولاء السفهاء بنا فرقوا جمعنا و سفهوا احلامنا و انا جئناک لتقضى بیننا و بین ابن اخیک، پانزده مرد از ان صنادید و اشراف قریش برخاستند و بر بو طالب شدند و بو طالب بیمار بود، او را عیادت کردند آن گه گفتند: مى‏بینى که این نادانان و ناکسان بما چه کردند و ما بچه روز رسیدیم؟ جمع ما پراکنده کردند و پیران ما را حرمت برداشتند و خدایان ما را خوار کردند، اکنون ما بر تو آمدیم که سرور و مهتر ما تویى و تیمار بر ما تویى تا این برادرزاده خود را بخوانى و میان ما و وى براستى حکم کنى، او ما را با خدایان ما فروگذارد تا ما وى را بخداى وى فروگذاریم، نه او ما را رنجاند و نه ما او را رنجانیم، بو طالب کس فرستاد و رسول را (ص) بخواند، رسول خدا آمد و بر بالین وى بنشست، و بو طالب سخنان ایشان با وى بگفت. رسول الله جواب داد که: انما ادعوهم الى کلمة واحدة یملکون بها العرب و تدین لهم بها العجم‏ من ایشان را که میخوانم بر یک کلمه میخوانم تا بدان بر عرب و عجم دست یابند و خلق ایشان را زیر دست شوند. بو جهل گفت: ما هى لک فهى لک و عشر امثالها آن چه کلمت است و چه درخواست بگو تا مرادت بدهیم این و ده چندین. رسول خداى فرمود: «تشهدون ان لا اله الا الله».


آن بدبختان بیگانگان چون کلمت شهادت شنیدند نفور گشتند و بخشم و غیظ برخاستند و رفتند و میگفتند: «أ جعل الْآلهة إلها واحدا» مى‏بینى که چه میگوید، خدایان را با یکى آورد، یک خداى کار همه عالم و همه خلق چون راست دارد، فانزل الله هذه الآیات.


آن گه ولید مغیره با قوم میگوید: «امْشوا» و اترکوا محمدا «و اصْبروا على‏ آلهتکمْ» اى على عبادتها «إن هذا» یعنى التوحید «لشیْ‏ء یراد» اى هذا امر یریده محمد گفتند این توحید چیزى است و کارى که محمد خود میخواهد و مى‏باید که او را پیش شود تا ما را زیر دست خود کند. و قیل: «إن هذا لشیْ‏ء یراد» اى هذا الاستعلاء و الترفع و الریاسة شى‏ء یریده کل احد و کل ذى همة. و قیل: «إن هذا لشیْ‏ء یراد» بنا و مکر یمکر علینا.


«ما سمعْنا بهذا» اى بهذا الذى یقوله محمد من التوحید «فی الْملة الْآخرة» یعنى النصرانیة التی هى آخر الملک فانهم لا یوحدون بل یقولون ثالث ثلاثة. و قیل: «فی الْملة الْآخرة» اى فى زمان قریش و دینهم الذى هم علیه. «إنْ هذا إلا اخْتلاق» کذب و افتعال اختلقه محمد من تلقاء نفسه. «أ أنْزل علیْه الذکْر» یعنى: و انزل علیه القرآن و اعطى النبوة من بیننا و لیس هو باکبرنا و لا اشرفنا، یقوله اهل مکة حسدا فاجابهم الله تعالى: بلْ همْ فی شک منْ ذکْری وحیى و وحدانیتى، اى انهم لا یکذبونک و لکن جحدوا آیاتى: بلْ لما یذوقوا عذاب اى لم یذوقوه بعد و سیذوقون.


قال قتادة: هو یوم بدر اخبرهم الله به قبل ان یکون. و قیل: لم یذوقوا عذابى و لو ذاقوه لما قالوا هذا القول.


«أمْ عنْدهمْ خزائن رحْمة ربک» الرحمة فى هذه الآیة که فى قوله: أ همْ یقْسمون رحْمت ربک معنا هما الرسالة، یقول تعالى: أ عندهم مفاتیح النبوة فیعطونها من یشاء. و قیل: «خزائن رحْمة ربک» اى علم ربک فهم یعلمون على من ینزل وحى ربک «الْعزیز» فى ملکه «الْوهاب» لمن یشاء ما یشاء.


«أمْ لهمْ ملْک السماوات و الْأرْض و ما بیْنهما» فیفعلون ما یشاءون من الا عطاء و المنع، اى لیس لهم ذلک و کیف یتجاسرون على عداوتى ولى ملک السماوات و الارض و ما بینهما، ثم قال: «فلْیرْتقوا فی الْأسْباب» یعنى ان یملکوا السماء فلیصعدوا الیها و لیأتوا منها بالوحى الى من یختارون. و هذا امر توبیخ و تعجیز. و اسباب السموات ابوابها.


قال زهیر بن ابى سلمى:


و من هاب اسباب المنایا ینلنه

و لو رام اسباب السماء بسلم‏


«جنْد ما هنالک» اى هولاء الذین یقولون هذا القول: «جنْد ما هنالک» و «ما» صلة مهزوم، اى مقهور مغلوب «من الْأحْزاب» اى من جملة الاحزاب الذین یتحزبون علیک یوم بدر و یهزمون الحزب الجند المتحزبون على من عداهم. تقول حزبت علیک الاحزاب، اى هیجت علیک الاعداء. و قیل: «من الْأحْزاب» اى هم من القرون الماضیة الذین تحزبوا و تجمعوا على الانبیاء بالتکذیب فقهروا و اهلکوا. و قیل: «الاحزاب» هاهنا ابلیس و اتباعه. نزول این آیه به مکه بود و وقوع این حالت روز بدر بود و «هنالک» اشارت است بروز بدر و بمصارع قوم، خلاصه معنى آنست که کفار مکه حزبى‏اند از احزاب ابلیس و اتباع وى سپاهى از سپاههاى پیشین دشمنان پیغامبران که بر پیغامبران جمع آمدند و ایشان را دروغ زن گرفتند تا همه مقهور و مغلوب گشتند و هلاک شدند، اینان هم چنان بر دشمنى تو جمع آیند روز بدر و باز شکسته شوند مغلوب و مقهور، همانست که جاى دیگر فرمود «سیهْزم الْجمْع و یولون الدبر».


ثم قال تعالى معزیا لنبیه (ص): کذبتْ قبْلهمْ اى قبل اهل مکه «قوْم نوح و عاد و فرْعوْن» یعنى فرعون موسى «ذو الْأوْتاد» اى ذو الملک الشدید الثابت و القوة و البطش، من قول العرب: هم فى عز ثابت الاوتاد، اى دائم شدید. و قیل ذو الجنود و الجموع الکثیرة، یعنى انهم کانوا یقوون امره و یشددون ملکه کما یقوى الوتد الشی‏ء. و قیل: ارادوا اوتاد الخیام و کانت فیها کثیرة. قال ابن عباس و محمد بن کعب: «ذو الْأوْتاد» اى ذو الأبنیة المحکمة و ذلک انه بنى ابنیة طویلة محکمة صارت کالاوتاد تطول بقائها و ثباتها. و قال الکلبى و مقاتل: «الاوتاد» جمع الوتد، و کانت له اوتاد یعذب الناس علیها فکان اذا غضب على احد مدة مستلقیا بین اربعة اوتاد یعذب الناس علیها شد کل ید و کل رجل منه الى ساریة و کان کذلک فى الهواء بین السماء و الارض حتى یموت. و قال مجاهد و مقاتل بن حیان: کان یمد الرجل مستلقیا على الارض ثم یتد یدیه و رجلیه و رأسه على الارض بالأوتاد و یرسل علیه العقارب و الحیات. و قال قتاده و عطاء: کانت له اوتاد و ارسان و ملاعب یلعب علیه بین یدیه.


«و ثمود» و هم قوم صالح. قال ابن عباس: ان قوم صالح آمنوا به فلما مات صالح رجعوا بعده عن الایمان فاحیا الله صالحا و بعثه الیهم فاعلمهم انه صالح فکذبوه فاتاهم بالناقة فکذبوه فعقروها فاهلکهم الله. «و قوْم لوط» و قال مجاهد. کانوا اربع مائة الف بیت فى کل بیت عشرة. و قال عطاء: ما من احد من الانبیاء الا یقوم معه یوم القیمة قوم من امته الا لوط فانه یقوم وحده. «و أصْحاب الْأیْکة» کذبوا شعیبا. و قیل: هم اصحاب الرس ایضا یأتون فى الصیف الرس و یعودون فى الشتاء الى الایکة «أولئک الْأحْزاب» اى احزاب الشیاطین بالموالاة. و قیل: «أولئک الْأحْزاب» الذین تحزبوا على الانبیاء بالعداوة، فاعلم یا محمد ان مشرکى قریش حزب من هولاء الاحزاب.


«إنْ کل إلا کذب الرسل» اى ما کل الا کذب الرسل، «فحق عقاب» اى وجب عقابى و نزل بهم عذابى.


«و ما ینْظر» اى ما ینتظر «هولاء» یعنى کفار مکة، و المعنى یلحقهم لحوق المنتظر و ان کانوا لا یتوقعون، «إلا صیْحة واحدة» و هى النفخة الاولى نفخة الفزع، «ما لها منْ فواق» قرأ حمزة و الکسائى: «فواق» بضم الفاء، و قرأ الآخرون بفتحها، و هما لغتان، بالفتح لغة قریش و بالضم لغة تمیم، و المعنى: مالها من رجوع و مرد، اى ما یرد ذلک الصوت فیکون لها رجوع. و قیل: مالها نظرة و لا مثنویة، اى تلک الصیحة التى هى میعاد عذابهم اذا جاءت لم ترد و لم تصرف. و قیل: الفواق بالفتح الافاقة و الفواق بالضم ما بین الحلبتین، اى العذاب لا یمهلهم بذلک القدر الیسیر.


«و قالوا ربنا عجلْ لنا قطنا» هذا قول النضر بن الحارث بن علقمة بن کلدة الخزاعى کان من شیاطینهم و نزل فى شأنه فى القرآن بضع عشرة آیة، و هو الذى قال: «فأمْطرْ علیْنا حجارة من السماء» و القط الصک و هو الحظ اخذ من القط و هو القطع، فالقط فى الاصل النصیب المقطوع. فقیل للکتاب الذى یکتب للرجل بنصیبه القط، و المعنى: عجل لنا نصیبنا المقطوع من العذاب. و قال الکلبى: لما نزلت: «فأما منْ أوتی کتابه بیمینه» «و أما منْ أوتی کتابه بشماله» قاله استهزاء: عجل لنا کتابنا فى الدنیا «قبْل یوْم الْحساب».


«اصْبرْ على‏ ما یقولون و اذْکرْ عبْدنا داود» اى اصبر على اذى قومک فانک مبتلى بذلک کما صبر سائر الانبیاء على ما ابتلیتهم به، ثم عدهم و بدأ بداود علیه السلام فقال: «و اذْکرْ عبْدنا داود ذا الْأیْد» اى ذا القوة فى العبادة کان یصوم یوما و یفطر یوما و ذلک اشد الصوم و کان یقوم اللیل کله.


قال رسول الله (ص): «ان احب الصیام الى الله صوم داود و احب الصلاة الى الله صلاة داود و کان یصوم یوما و یفطر یوما و کان ینام نصف اللیل و یقوم ثلثه و ینام سدسه».


و قیل: ذا القوة فى الملک. و قیل: فى الحرب. «إنه أواب» رجاع الى الله عز و جل بالتوبة عن کل ما یکره. و قیل: مطیع. و قیل: مسبح بلغة الحبشة.